موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمد مهدی سیار

تناظر تاریخی شعر و شعور در ایران

23 تیر 1393 18:04 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.8 با 5 رای
تناظر تاریخی شعر و شعور در ایران


درآمد.


شعر فارسی همواره آیینه فكر و فرهنگ ایرانیان بوده است و می­‎توان تناظری نسبی میان تاریخ شعر فارسی و تاریخ تمدن، فرهنگ و تفكر اسلامی ایرانی در نظر گرفت. تناظری كه تعمق در آن، هم به فهم سیر اندیشه در این سرزمین و هم به بازاندیشی سرگذشت شعر فارسی كمک خواهد كرد و به طور ویژه جایگاه شعر انقلاب را در امتداد این مسیر، روشن تر خواهد ساخت.

اندیشه اسلامی در بیش از چهارده قرن حیاتش تحولات و فراز و نشیب‎های فراوانی به خود دیده است و صاحب نظران الگو‎های گونهگونی برای بازخوانی یكپارچه این تاریخ پیشنهاد كردهاند. اما الگویی را كه در این نوشته و با هدف بررسی تناظر تاریخی میان شعر فارسی و اندیشه اسلامی برگزیده­ایم می­‎توان الگوی "فصل و وصل" نامید.


الگوی "فصل و وصل"، رهیافتی برای بازخوانی سیر تاریخی اندیشه اسلامی

فصل اول: جمع الجمع

در عصر بعثت و رسالت پیامبر (ص)،تمامیت اندیشه اسلامی در قالبی"جامع" و در عین حال "واحد" و "یكپارچه" در قرآن كریم و آموزه­‎‎های گفتاری و رفتاری پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) ظهور یافت. در این بسته جامع واحد، همه ابعاد و سطوح معرفتی و رفتاری مورد نیاز در حیات انسانی (از عقاید و اخلاق تا احكام فردی و اجتماعی) به صورت یك كل در هم تنیده و انقسام ناپذیر ارائه شده است. از این رو تجسم عینی این آموزه­‎ها یعنی شخص پیامبر و نیز اهل بیت ایشان را  هرگز نمی­‎توان در قالب­‎‎های انقسام یافته متداول با عنوان­‎هایی چون اندیشمند، حكیم، حاكم،عارف،مصلح،سیاستمدار، فقیه و. . . جای داد. این عصر را می­‎توان عصر "وصل" یا "جمع الجمع" یا با تسامح "اجمال" نامید.

فصل دوم: فصل و تفصیل

اما اندیشه اسلامی در مسیر تاریخی خود پس از این نقطه آغازین به مرحله "فصل" و "تفصیل" می‎­رسد. گویا ظرفیت و بلوغ كافی برای حفظ آن وحدت در عین كثرت در جامعه و تمدن اسلامی و حتی شخصیت­‎های بزرگ و نخبه مسلمان وجود نداشته و ابعاد و سطوح مختلف اندیشه اسلامی بالاجبار از هم جدا می‎­شود و نحله­‎ها و جریان­‎های مختلف فكری و علمی هر یك پرچمدار وجهی از وجوه آموزه­‎‎های دینی می­‎شوند. در این دوران است كه دانش­ها و جریان­‎های فكری متنوعی چون فقه،اصول، تفسیر،حدیث، كلام، فلسفه و عرفان هر یك با تاكید بر یك بعد خاص از ابعاد اسلام پدید می­آید و بسط می­یابد. بسیاری از نخبگان در یكی از این رشته­‎ها ممحض می­‎شوند و سبك­‎های مختلفی برای زندگی و دینداری رخ می­نماید و پیشنهاد‎های متنوعی برای شكل­دهی جامعه و حكومت اسلامی عرضه می‎­شود. این مرحله از این جهت كه به تفصیل آموزه­‎‎های اسلام منجر شده بركات فراوانی نیز با خود داشته امااین آسیب را هم در پی آورده كه در بسیاری از موارد نخبگان هر جریان،كل دین و تعالیم آن را به یكی از ابعاد آن فرو می­كاهند و حتی گاه، كار به نفی ابعاد دیگر و تقابل و تضاد جریان­‎های مختلف با یكدیگر می­كشد. تقابلی كه گاه به طرد و تكفیر دیگران و درگیری­‎های خونبار نیز انجامیده است.

 شاید بتوان گستره زمانی اصلی دوران "فصل و تفصیل" را از بعد از رحلت پیامبر(ص) تاقرن ششم هجری در نظر گرفت. تقابل میان فیلسوفان، متكلمان،عرفا و فقیهان در این قرون آشكار است و چند پارگی فكری در بلاد اسلامی قابل انكار نیست.


فصل سوم: وصل دوباره

 اما پس از این دوران گویا شعور جمعی ایران اسلامی و نخبگان آن به سمت وحدت و بازآفرینی هویت یكپارچه اسلامی متمایل می‎­شود. البته روشن است وقتی فصل "فصل و تفصیل" چند قرن به طول انجامیده باشد فصل "وصل و تجمیع" نیز با تدریج و تأنی همراه خواهد بود و رودخانه­‎‎های بزرگی كه از سرچشمه به مرور جدا شده­اند به آهستگی هم مسیر می­‎شوند و باهم پیوند می­‎خورند:

در قرن ششم،"سهروردی" با حكمت اشراقی­‎اش پیوند تعقل و شهود را هدف­گذاری می‎کند و فاصله "فلسفه" و "عرفان" را می­كاهد. در قرن هفتم"خواجه نصیرالدین طوسی" خط بطلانی بر چندین قرن جدال "فلسفه" و "كلام" می­كشد و كلام شیعی را با فلسفه مشایی یك كاسه می‎کند. پس از آن و در قرن هشتم نوبت به "سید حیدر آملی" می‎­رسد تا پیوندی وثیق میان "كلام شیعه امامیه" و "عرفان نظری" برقرار كند و در قرن نهم در یكی از مهم­ترین نقاط عطف تاریخ اندیشه اسلامی ملاصدرای شیرازی "عرفان"، "فلسفه"، "كلام"، "حدیث شیعه" و "تفسیر قرآن" را (با بهره­گیری از ثمره تلاش­‎های سهروردی و خواجه نصیر و سید حیدر) در نظام فكری حكمت متعالیه هم نشین می‎کند و پس از او دیگر هر كس سخن از جدایی و تفكیك این ساحت­ها به میان آورده متاعی بی­مشتری عرضه كرده و در حقیقت خارج از مسیر تاریخ تفكر اسلامی و مقتضای آن یعنی "وصل" ایستاده است.

چنین تجمیعی به طور هم زمان در عرصه­‎‎های اجتماعی و سیاسی نیز در جریان بوده است. "تصوف" و میراث فرهنگی و ادبی آن در كلیت حركت تشیع حل می‎­شود. "فقه شیعه" نیز با احتیاط و حفظ استقلال به حوزه "سیاست و حكومت" نزدیك می‎­شود و در دوران صفویه و قاجار تجربه­‎‎هایی حیاتی برای ظهور كامل ظرفیت اجتماعی و سیاسی خود كسب می‎کند.

    قرن­‎های دوازده وسیزده نیز دوران پیوند "فقه شیعه" با "فلسفه" و "عرفان" است. با شكل­گیری جریان "اصولیون"، "فقه شیعه" با "فلسفه" همراهی بیشتری می­یابد و دیگر این كه مجتهدان و مراجع شیعه فلسفه خوانده یا فیلسوف باشند طبیعی جلوه می‎کند. در همین عصر در حوزه نجف سلسله فقیه- عارفان بزرگ شیعه ( شاگردان سید علی شوشتری) نیز نقشی اساسی در هم افق شدن "فقه" و "عرفان" ایفا می‎کند. ضمن این كه شخصیت­‎هایی چون"میرزای شیرازی"، "شیخ فضل الله نوری"، "نایینی"، "مرحوم مدرس" و "آیت الله كاشانی" نیز عهده دار احیا و حفظ رابطه فقه و سیاست می­‎شوند.

و سرانجام در قرن چهاردهم این امام خمینی (ره) است كه با جامعیت شخصیت خویش حلقه وصل همه این جریان­‎ها می‎­شود. جان آرام امام در واقع دریایی بود كه رود‎های خروشان و بزرگی را كه چهارده قرن در تكاپوی جدا شدن و به هم پیوستن بودند به یگانگی و پیوند ن‎هایی رساند و محلی شد برای "وصل بعد از فصل" و "وحدت بعد از كثرت". از این جهت او شبیه‎­ترین شخصیت به پیشوایان صدر اسلام است و نمی­‎توان در چارچوب عناوین متداول یعنی فقیه و عارف و فیلسوف و حاكم و. . . خلاصه اش كرد. چنین شخصیتی بود كه توانست پیشوایی توده­‎‎های عظیم مردم را نیز بر عهده بگیرد و با وجود استعلای علمی و تسلط بر علوم و اصطلاحات انباشته شده در این چهارده قرن، حصار نخبه­‎گرایی را بشكند و با سادگی و فروتنی پیامبرگونه با مردم كوچه و بازار هم كلام و هم­نشین شود.

امام طرازی تازه و متعالی از شخصیت عالم دینی را به مردم و حوزه­‎‎های علمیه معرفی كرد و پس از او سطح توقع عمومی از علما و مراجع دینی به گون‎های بالا رفته كه دیگر تخصص و تبحر در یك حوزه از علوم دینی (مثل فقه و اصول یا . . . ) برای رجوع مردم به یك عالم كفایت نمی‎کند و به نظر می‎­رسد رویكرد تربیت و تعلیم در حوزه­‎ها نیز باید در جهت پرورش علمای جامع الاطرافی كه توان مخاطبه با مردم را نیز داشته باشند تحول یابد.

از سوی دیگربه وحدت رسیدن شاخه­‎‎های مختلف اندیشه اسلامی در حركت امام و بازخوانی آموزه­‎‎های اسلامی در الگویی كه خود امام آن را "اسلام ناب محمدی" می­نامید در زمان‎های ظهور یافت كه تمامیت اندیشه و تمدن اسلامی (و نیز میراث معنوی بشریت) با چالشی بزرگ یعنی اندیشه و تمدن غرب مدرن مواجه شده بود و بیم نابودی یا حاشیه نشینی دائمی آن می­‎رفت. امام در مواجهه با تمدن غرب نیز ابتكار عملی ستودنی داشت و ضمن هشدار نسبت به حل شدن و هضم شدن در آن، الگو‎هایی برای بهره‎­گیری از ثمرات مثبت این تمدن (مثل برخی تولیدات علمی و فنی یا مدل­‎هایی چون انتخابات، نظام جمهوری،قانون اساسی و. . . ) ارائه كرد و نوعی دیگر از تجربه "وصل و تجمیع" را در این عرصه نیز عملی ساخت.


بازخوانی تاریخ شعر فارسی بر اساس الگوی فصل و وصل

با مبنا قرار دادن رهیافت پیش گفته، می­‎توان از منظری تازه به بازخوانی سیر تحولات شعر فارسی و نیز بازشناسی جایگاه شعر انقلاب در افق تاریخ هزار ساله شعر در ایران پرداخت.

شعر فارسی در قرن­‎های چهارم و پنجم و ششم به گون‎های آیینه­دار همان " فصل و تفصیل" است که در بررسی سیر اندیشه اسلامی به آن اشاره رفت. البته چنین نیست که تک­تک نحله­‎ها و مکاتب فکری توانسته باشند به بیان هنری نیز دست یابند و شاعران طراز اولی پرورش دهند اما همان کثرت، تقابل و تضاد در شعر شاعران نامدار این عصر به چشم می­خورد. فردوسی تاکید فراوانی بر تعقل و خرد دارد، ضمن این که تعلق خاطر خویش به کلام شیعه را نیز پنهان نمی­‎کند. شعر ناصر خسرو نیز رسما منادی عقاید و کلام تشیع اسماعیلی است و از زبانی فلسفی برای بیان این تفکر بهره می­جوید. از دیگر سو شاعرانی چون سنایی و خاقانی به شدت به انتقاد از تعقل فلسفی می­پردازند و آن را وارداتی و بیگانه از اسلام می­دانند و در جست­وجوی تعقل ایمانی­اند. قالب­‎های مورد علاقه شعرای این عصر نیز قصیده و مثنوی است که با "تفصیل" و تشریح عقاید و افکار تناسبی تام دارد. بسیاری از قصاید و مثنوی­ها حالت "مناظره" دارند و تقابل مکاتب فکری را به خوبی نمایان می­سازند. البته درخشش رباعیات خیام و ابوسعید ابوالخیر را نیز نباید فراموش کرد. رباعی با وجود کوتاهی­‎اش قالبی مناسب برای طرح پرسش­ها و پاسخ­‎های حکمی و معرفتی است. رباعیات خیام مجموع‎های از پرسش­‎های حیرت­افزای فلسفی است و رباعیات ابوسعید حیرتی عرفانی را در خود دارد.

به هر حال غلبه تعقل و تکثر در کلیت فضای ادبی این دوران(که تقریبا منطبق بر عصر سبک خراسانی است) مشهود است.

     اما پس از آن و در تحولی اساسی، شعر فارسی در قرون شش تا نه به سوی "وحدت" و "عرفان" سیر می­‎کند. برتری عشق بر عقل و کوتاهی دست عقل از ادراک حقیقت عالم از مضامین اصلی شعر این عصر است و این رویکرد با ظهور حکمت اشراقی سهروردی و عرفان نظری ابن عربی هم زمان است. تقابل ظاهر و باطن و تخفیف و تحقیر ظاهرگرایی (که زاهد و فقیه نماد آن تلقی می­‎شوند) بسیار در شعر شعرای این عصر دیده می‎شود.

  در دوران سبک هندی از عمق اندیشه و نیز سوز عرفانی شعر کاسته میشود و لایه فکری و محتوایی شعر بیش از فلسفه و عقاید و عرفان به "اخلاق" و "حکمت­‎های عمومی" اختصاص می­یابد و شاید همین باعث شده تناظر یاد شده بین تاریخ اندیشه و تاریخ شعر كم رنگ شود. اما شعر فارسی در این عصر دستاورد‎های مهمی در عرصه تخیل ادبی دارد و قله­‎‎های مضمون­‎سازی شاعرانه را فتح می­‎کند.

پس از افول سبک هندی شعر فارسی در همه ابعاد دچار ضعف و تکرار  میشود و در دوران پس از مشروطه هویت خود را در گسست از سنت­‎های ادبی و معرفتی و پیوستن به اندیشه و ادبیات مدرن غرب تعریف می­‎کند. شاید به همین سبب است که تحولات فکری مهمی که در قرون یازدهم تا سیزدهم در حوزه اندیشه اسلامی به وقوع پیوست(آنچه در بخش پیشین به آن اشاره شد)در شعر این عصر ظهور و بروز چندانی نمی­یابد. تنها می­‎توان به آثاری چون "گنجینة الاسرار" عمان سامانی اشاره کرد که در آن هم­نشینی "کلام و تاریخ شیعی" با "عرفان نظری" را شاهدیم.


شعر انقلاب، شعر عصر "وصل"

شعر فارسی در عصر انقلاب اسلامی پیوند خود با جریان کلی اندیشه اسلامی و نیز سنت­ها و میراث ادبی را ترمیم می­‎کند و از نو هویت خود را ذیل تاریخ فرهنگ اسلامی باز می‎­یابد. البته این بازیابی و رجعت، به معنای نفی و انکار تجربه شعر مدرن هم نیست و رنگ و بوی نوجویی­‎های نیما و تابعانش در شعر انقلاب حفظ می‎شود، اما عالم شعر و جهان شاعران دیگر آن عالم روشنفکری نیمه اول قرن چهارده نیست.

بدین ترتیب شعر انقلاب در همان افقی قرار می­گیرد که خود انقلاب و نیز شخصیت امام (ره) در آن حضور دارند. یعنی به حلقه وصل و نقطه تعادل همه جریان‎های مختلف فکری و ادبی تاریخ فرهنگ اسلامی- ایرانی مبدل می‎شود:

هم، آهنگ حماسی و نیز تعقل و نگاه فلسفی موجود در سبک خراسانی در شعر انقلاب به چشم می­خورد، هم رنگ و بوی عرفانی و عاطفی سبک عراقی، هم درجه‎ای از تخیل و مضمون پردازی سبک هندی،هم دغدغه­‎‎های سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه، و همه اینها با لحن و فرم تعدیل یافته شعر مدرن تلفیق شده‎­اند.


تلفیق "رند" و "رستم"

   اگر آرمانمرد سبک خراسانی را " رستم"بدانیم و "خرد" و "حماسه" را دو عنصر اصلی شخصیت او بشماریم و در مقابل، آرمانمرد سبک عراقی را "رند" تلقی کنیم که مولفه­‎‎های شخصیتی­‎اش کاملا در تقابل ظاهری با رستم قرار می­گیرد و مظهر "عشق" و "ضعف"(فروتنی عرفانی) است، آرمان‎مرد شعر انقلاب اسلامی را می­‎توان"شهید"در نظر گرفت و شهید تلفیقی کمال یافته از "رند" و "رستم" است:اوج عشق در عین کمال عقل، و شکوه حماسه و قدرت در عین فروتنی و مظلومیت.

 

 


* دانشجوی دکتری فلسفه و مدیر گروه پژوهشی فرهنگ و هنر دبیرخانه­‎ی شورای عالی انقلاب فرهنگی.

 

 

 

 

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • تناظر تاریخی شعر و شعور در ایران
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: