درآمد.
شعر فارسی همواره آیینه فكر و فرهنگ ایرانیان بوده است و میتوان تناظری نسبی میان تاریخ شعر فارسی و تاریخ تمدن، فرهنگ و تفكر اسلامی ایرانی در نظر گرفت. تناظری كه تعمق در آن، هم به فهم سیر اندیشه در این سرزمین و هم به بازاندیشی سرگذشت شعر فارسی كمک خواهد كرد و به طور ویژه جایگاه شعر انقلاب را در امتداد این مسیر، روشن تر خواهد ساخت.
اندیشه اسلامی در بیش از چهارده قرن حیاتش تحولات و فراز و نشیبهای فراوانی به خود دیده است و صاحب نظران الگوهای گونهگونی برای بازخوانی یكپارچه این تاریخ پیشنهاد كردهاند. اما الگویی را كه در این نوشته و با هدف بررسی تناظر تاریخی میان شعر فارسی و اندیشه اسلامی برگزیدهایم میتوان الگوی "فصل و وصل" نامید.
الگوی "فصل و وصل"، رهیافتی برای بازخوانی سیر تاریخی اندیشه اسلامی
فصل اول: جمع الجمع
در عصر بعثت و رسالت پیامبر (ص)،تمامیت اندیشه اسلامی در قالبی"جامع" و در عین حال "واحد" و "یكپارچه" در قرآن كریم و آموزههای گفتاری و رفتاری پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) ظهور یافت. در این بسته جامع واحد، همه ابعاد و سطوح معرفتی و رفتاری مورد نیاز در حیات انسانی (از عقاید و اخلاق تا احكام فردی و اجتماعی) به صورت یك كل در هم تنیده و انقسام ناپذیر ارائه شده است. از این رو تجسم عینی این آموزهها یعنی شخص پیامبر و نیز اهل بیت ایشان را هرگز نمیتوان در قالبهای انقسام یافته متداول با عنوانهایی چون اندیشمند، حكیم، حاكم،عارف،مصلح،سیاستمدار، فقیه و. . . جای داد. این عصر را میتوان عصر "وصل" یا "جمع الجمع" یا با تسامح "اجمال" نامید.
فصل دوم: فصل و تفصیل
اما اندیشه اسلامی در مسیر تاریخی خود پس از این نقطه آغازین به مرحله "فصل" و "تفصیل" میرسد. گویا ظرفیت و بلوغ كافی برای حفظ آن وحدت در عین كثرت در جامعه و تمدن اسلامی و حتی شخصیتهای بزرگ و نخبه مسلمان وجود نداشته و ابعاد و سطوح مختلف اندیشه اسلامی بالاجبار از هم جدا میشود و نحلهها و جریانهای مختلف فكری و علمی هر یك پرچمدار وجهی از وجوه آموزههای دینی میشوند. در این دوران است كه دانشها و جریانهای فكری متنوعی چون فقه،اصول، تفسیر،حدیث، كلام، فلسفه و عرفان هر یك با تاكید بر یك بعد خاص از ابعاد اسلام پدید میآید و بسط مییابد. بسیاری از نخبگان در یكی از این رشتهها ممحض میشوند و سبكهای مختلفی برای زندگی و دینداری رخ مینماید و پیشنهادهای متنوعی برای شكلدهی جامعه و حكومت اسلامی عرضه میشود. این مرحله از این جهت كه به تفصیل آموزههای اسلام منجر شده بركات فراوانی نیز با خود داشته امااین آسیب را هم در پی آورده كه در بسیاری از موارد نخبگان هر جریان،كل دین و تعالیم آن را به یكی از ابعاد آن فرو میكاهند و حتی گاه، كار به نفی ابعاد دیگر و تقابل و تضاد جریانهای مختلف با یكدیگر میكشد. تقابلی كه گاه به طرد و تكفیر دیگران و درگیریهای خونبار نیز انجامیده است.
شاید بتوان گستره زمانی اصلی دوران "فصل و تفصیل" را از بعد از رحلت پیامبر(ص) تاقرن ششم هجری در نظر گرفت. تقابل میان فیلسوفان، متكلمان،عرفا و فقیهان در این قرون آشكار است و چند پارگی فكری در بلاد اسلامی قابل انكار نیست.
فصل سوم: وصل دوباره
اما پس از این دوران گویا شعور جمعی ایران اسلامی و نخبگان آن به سمت وحدت و بازآفرینی هویت یكپارچه اسلامی متمایل میشود. البته روشن است وقتی فصل "فصل و تفصیل" چند قرن به طول انجامیده باشد فصل "وصل و تجمیع" نیز با تدریج و تأنی همراه خواهد بود و رودخانههای بزرگی كه از سرچشمه به مرور جدا شدهاند به آهستگی هم مسیر میشوند و باهم پیوند میخورند:
در قرن ششم،"سهروردی" با حكمت اشراقیاش پیوند تعقل و شهود را هدفگذاری میکند و فاصله "فلسفه" و "عرفان" را میكاهد. در قرن هفتم"خواجه نصیرالدین طوسی" خط بطلانی بر چندین قرن جدال "فلسفه" و "كلام" میكشد و كلام شیعی را با فلسفه مشایی یك كاسه میکند. پس از آن و در قرن هشتم نوبت به "سید حیدر آملی" میرسد تا پیوندی وثیق میان "كلام شیعه امامیه" و "عرفان نظری" برقرار كند و در قرن نهم در یكی از مهمترین نقاط عطف تاریخ اندیشه اسلامی ملاصدرای شیرازی "عرفان"، "فلسفه"، "كلام"، "حدیث شیعه" و "تفسیر قرآن" را (با بهرهگیری از ثمره تلاشهای سهروردی و خواجه نصیر و سید حیدر) در نظام فكری حكمت متعالیه هم نشین میکند و پس از او دیگر هر كس سخن از جدایی و تفكیك این ساحتها به میان آورده متاعی بیمشتری عرضه كرده و در حقیقت خارج از مسیر تاریخ تفكر اسلامی و مقتضای آن یعنی "وصل" ایستاده است.
چنین تجمیعی به طور هم زمان در عرصههای اجتماعی و سیاسی نیز در جریان بوده است. "تصوف" و میراث فرهنگی و ادبی آن در كلیت حركت تشیع حل میشود. "فقه شیعه" نیز با احتیاط و حفظ استقلال به حوزه "سیاست و حكومت" نزدیك میشود و در دوران صفویه و قاجار تجربههایی حیاتی برای ظهور كامل ظرفیت اجتماعی و سیاسی خود كسب میکند.
قرنهای دوازده وسیزده نیز دوران پیوند "فقه شیعه" با "فلسفه" و "عرفان" است. با شكلگیری جریان "اصولیون"، "فقه شیعه" با "فلسفه" همراهی بیشتری مییابد و دیگر این كه مجتهدان و مراجع شیعه فلسفه خوانده یا فیلسوف باشند طبیعی جلوه میکند. در همین عصر در حوزه نجف سلسله فقیه- عارفان بزرگ شیعه ( شاگردان سید علی شوشتری) نیز نقشی اساسی در هم افق شدن "فقه" و "عرفان" ایفا میکند. ضمن این كه شخصیتهایی چون"میرزای شیرازی"، "شیخ فضل الله نوری"، "نایینی"، "مرحوم مدرس" و "آیت الله كاشانی" نیز عهده دار احیا و حفظ رابطه فقه و سیاست میشوند.
و سرانجام در قرن چهاردهم این امام خمینی (ره) است كه با جامعیت شخصیت خویش حلقه وصل همه این جریانها میشود. جان آرام امام در واقع دریایی بود كه رودهای خروشان و بزرگی را كه چهارده قرن در تكاپوی جدا شدن و به هم پیوستن بودند به یگانگی و پیوند نهایی رساند و محلی شد برای "وصل بعد از فصل" و "وحدت بعد از كثرت". از این جهت او شبیهترین شخصیت به پیشوایان صدر اسلام است و نمیتوان در چارچوب عناوین متداول یعنی فقیه و عارف و فیلسوف و حاكم و. . . خلاصه اش كرد. چنین شخصیتی بود كه توانست پیشوایی تودههای عظیم مردم را نیز بر عهده بگیرد و با وجود استعلای علمی و تسلط بر علوم و اصطلاحات انباشته شده در این چهارده قرن، حصار نخبهگرایی را بشكند و با سادگی و فروتنی پیامبرگونه با مردم كوچه و بازار هم كلام و همنشین شود.
امام طرازی تازه و متعالی از شخصیت عالم دینی را به مردم و حوزههای علمیه معرفی كرد و پس از او سطح توقع عمومی از علما و مراجع دینی به گونهای بالا رفته كه دیگر تخصص و تبحر در یك حوزه از علوم دینی (مثل فقه و اصول یا . . . ) برای رجوع مردم به یك عالم كفایت نمیکند و به نظر میرسد رویكرد تربیت و تعلیم در حوزهها نیز باید در جهت پرورش علمای جامع الاطرافی كه توان مخاطبه با مردم را نیز داشته باشند تحول یابد.
از سوی دیگربه وحدت رسیدن شاخههای مختلف اندیشه اسلامی در حركت امام و بازخوانی آموزههای اسلامی در الگویی كه خود امام آن را "اسلام ناب محمدی" مینامید در زمانهای ظهور یافت كه تمامیت اندیشه و تمدن اسلامی (و نیز میراث معنوی بشریت) با چالشی بزرگ یعنی اندیشه و تمدن غرب مدرن مواجه شده بود و بیم نابودی یا حاشیه نشینی دائمی آن میرفت. امام در مواجهه با تمدن غرب نیز ابتكار عملی ستودنی داشت و ضمن هشدار نسبت به حل شدن و هضم شدن در آن، الگوهایی برای بهرهگیری از ثمرات مثبت این تمدن (مثل برخی تولیدات علمی و فنی یا مدلهایی چون انتخابات، نظام جمهوری،قانون اساسی و. . . ) ارائه كرد و نوعی دیگر از تجربه "وصل و تجمیع" را در این عرصه نیز عملی ساخت.
بازخوانی تاریخ شعر فارسی بر اساس الگوی فصل و وصل
با مبنا قرار دادن رهیافت پیش گفته، میتوان از منظری تازه به بازخوانی سیر تحولات شعر فارسی و نیز بازشناسی جایگاه شعر انقلاب در افق تاریخ هزار ساله شعر در ایران پرداخت.
شعر فارسی در قرنهای چهارم و پنجم و ششم به گونهای آیینهدار همان " فصل و تفصیل" است که در بررسی سیر اندیشه اسلامی به آن اشاره رفت. البته چنین نیست که تکتک نحلهها و مکاتب فکری توانسته باشند به بیان هنری نیز دست یابند و شاعران طراز اولی پرورش دهند اما همان کثرت، تقابل و تضاد در شعر شاعران نامدار این عصر به چشم میخورد. فردوسی تاکید فراوانی بر تعقل و خرد دارد، ضمن این که تعلق خاطر خویش به کلام شیعه را نیز پنهان نمیکند. شعر ناصر خسرو نیز رسما منادی عقاید و کلام تشیع اسماعیلی است و از زبانی فلسفی برای بیان این تفکر بهره میجوید. از دیگر سو شاعرانی چون سنایی و خاقانی به شدت به انتقاد از تعقل فلسفی میپردازند و آن را وارداتی و بیگانه از اسلام میدانند و در جستوجوی تعقل ایمانیاند. قالبهای مورد علاقه شعرای این عصر نیز قصیده و مثنوی است که با "تفصیل" و تشریح عقاید و افکار تناسبی تام دارد. بسیاری از قصاید و مثنویها حالت "مناظره" دارند و تقابل مکاتب فکری را به خوبی نمایان میسازند. البته درخشش رباعیات خیام و ابوسعید ابوالخیر را نیز نباید فراموش کرد. رباعی با وجود کوتاهیاش قالبی مناسب برای طرح پرسشها و پاسخهای حکمی و معرفتی است. رباعیات خیام مجموعهای از پرسشهای حیرتافزای فلسفی است و رباعیات ابوسعید حیرتی عرفانی را در خود دارد.
به هر حال غلبه تعقل و تکثر در کلیت فضای ادبی این دوران(که تقریبا منطبق بر عصر سبک خراسانی است) مشهود است.
اما پس از آن و در تحولی اساسی، شعر فارسی در قرون شش تا نه به سوی "وحدت" و "عرفان" سیر میکند. برتری عشق بر عقل و کوتاهی دست عقل از ادراک حقیقت عالم از مضامین اصلی شعر این عصر است و این رویکرد با ظهور حکمت اشراقی سهروردی و عرفان نظری ابن عربی هم زمان است. تقابل ظاهر و باطن و تخفیف و تحقیر ظاهرگرایی (که زاهد و فقیه نماد آن تلقی میشوند) بسیار در شعر شعرای این عصر دیده میشود.
در دوران سبک هندی از عمق اندیشه و نیز سوز عرفانی شعر کاسته میشود و لایه فکری و محتوایی شعر بیش از فلسفه و عقاید و عرفان به "اخلاق" و "حکمتهای عمومی" اختصاص مییابد و شاید همین باعث شده تناظر یاد شده بین تاریخ اندیشه و تاریخ شعر كم رنگ شود. اما شعر فارسی در این عصر دستاوردهای مهمی در عرصه تخیل ادبی دارد و قلههای مضمونسازی شاعرانه را فتح میکند.
پس از افول سبک هندی شعر فارسی در همه ابعاد دچار ضعف و تکرار میشود و در دوران پس از مشروطه هویت خود را در گسست از سنتهای ادبی و معرفتی و پیوستن به اندیشه و ادبیات مدرن غرب تعریف میکند. شاید به همین سبب است که تحولات فکری مهمی که در قرون یازدهم تا سیزدهم در حوزه اندیشه اسلامی به وقوع پیوست(آنچه در بخش پیشین به آن اشاره شد)در شعر این عصر ظهور و بروز چندانی نمییابد. تنها میتوان به آثاری چون "گنجینة الاسرار" عمان سامانی اشاره کرد که در آن همنشینی "کلام و تاریخ شیعی" با "عرفان نظری" را شاهدیم.
شعر انقلاب، شعر عصر "وصل"
شعر فارسی در عصر انقلاب اسلامی پیوند خود با جریان کلی اندیشه اسلامی و نیز سنتها و میراث ادبی را ترمیم میکند و از نو هویت خود را ذیل تاریخ فرهنگ اسلامی باز مییابد. البته این بازیابی و رجعت، به معنای نفی و انکار تجربه شعر مدرن هم نیست و رنگ و بوی نوجوییهای نیما و تابعانش در شعر انقلاب حفظ میشود، اما عالم شعر و جهان شاعران دیگر آن عالم روشنفکری نیمه اول قرن چهارده نیست.
بدین ترتیب شعر انقلاب در همان افقی قرار میگیرد که خود انقلاب و نیز شخصیت امام (ره) در آن حضور دارند. یعنی به حلقه وصل و نقطه تعادل همه جریانهای مختلف فکری و ادبی تاریخ فرهنگ اسلامی- ایرانی مبدل میشود:
هم، آهنگ حماسی و نیز تعقل و نگاه فلسفی موجود در سبک خراسانی در شعر انقلاب به چشم میخورد، هم رنگ و بوی عرفانی و عاطفی سبک عراقی، هم درجهای از تخیل و مضمون پردازی سبک هندی،هم دغدغههای سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه، و همه اینها با لحن و فرم تعدیل یافته شعر مدرن تلفیق شدهاند.
تلفیق "رند" و "رستم"
اگر آرمانمرد سبک خراسانی را " رستم"بدانیم و "خرد" و "حماسه" را دو عنصر اصلی شخصیت او بشماریم و در مقابل، آرمانمرد سبک عراقی را "رند" تلقی کنیم که مولفههای شخصیتیاش کاملا در تقابل ظاهری با رستم قرار میگیرد و مظهر "عشق" و "ضعف"(فروتنی عرفانی) است، آرمانمرد شعر انقلاب اسلامی را میتوان"شهید"در نظر گرفت و شهید تلفیقی کمال یافته از "رند" و "رستم" است:اوج عشق در عین کمال عقل، و شکوه حماسه و قدرت در عین فروتنی و مظلومیت.
* دانشجوی دکتری فلسفه و مدیر گروه پژوهشی فرهنگ و هنر دبیرخانهی شورای عالی انقلاب فرهنگی.