موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
شعرهای تازه از هفت شاعر

دومین خشاب شعر

20 مرداد 1393 03:08 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
دومین خشاب شعر

شهرستان ادب: در تازه‎ترین صفحه «پرونده ادبیات مقاومت» شعرهای تازه‎ای می‎خوانید از آقایان «محمدسرور رجایی»، «کریم شنی»،«سیدحبیب نظاری»، «عباس احمدی»، «مهدی جهاندار» و خانم «ریحانه کاردانی». به جز شعرهایی که ابتدا به طور جداگانه در پرونده ادبیات مقاومت منتشر شدند، نخستین محموله ادبیاتی شهرستان ادب در صفحه‎ای با نام «یک خشاب شعر تازه» منتشر شده بود.

 

 «لحاف خاک»

سپیدی از شاعر توانای افغانستانی آقای محمدسرور رجایی

 

روزنامه را می‌بندم

رادیو را خاموش می‌کنم
 
اما تلویزیون

سیمان را به آسمان
 
و خون را به خیابان می‌پاشد

روزنامه را می‌بندم
 
رادیو را خاموش می‌کنم
 
اما تلویزیون هنوز می‌لرزد
 
از انفجار
 
من می‌لرزم از بغض

وقتی می‌بینم
 
پدری به شانه‌های تکیدۀ دیوار
 
تکیه داده است

و مادری لحاف خاک را پس می‌زند

تا جهانی را بیدارکند

 

 

«ما ساکن غزه‎ایم »

 سه رباعی از خانم ریحانه کاردانی شاعر جوان کاشمری و عضو دوره سوم آفتابگردان‎ها


لعنت به شما که نطفه‎ی شیطانید
بر روی زمین خلیفه ی*  شیطانید
کودک کش حرفه ای شدید و چندیست
استاد کلاس حرفه‎ی شیطانید
 
 
ما ساکن غزه ایم و جنبش داریم
ما زیر سکوت خویش غرش داریم
افطار و سحر این رمضان خونین است
در کاسه‎ی صبر خویش ترکش داریم
 
 
باید همه را به اشتباه اندازی
باید همه را به یاد ماه اندازی
ای حاضر غایب از نظر! زود بیا
تا غزوه درون غزه راه‎ اندازی


*انتخاب قافیه آگاهانه است

 

 

«اینهمه گنجشک»

یک دوبیتی از شاعر توانای سرزمینمان سیدحبیب نظاری

 

ببین با تو، ببین با من چه کرده است

ببین در فصل گل چیدن چه کرده است

ببین با اینهمه گنجشک کوچک

هواپیمای بمب‎افکن چه کرده است

 

 

«برای غم غزه»

قصیده از شاعر گرامی آقای کریم شنی شایان

 

دوباره آتش در هیمه‎ی جهان زده‎اند
به هیمنه‎ی نفس اسبها عنان زده‎اند

دوباره نطع سیه برگشاده‎اند و بسی
به تیغ زور و زر از مردمان زبان زده‎اند

دوباره  در رمگان بی جدا سری گرگان
تبیره بسته و شبگیر در نهان زده‎اند

دوباره هر که سرافراشت نی به نیش کشید
دوباره هر که لبی داشت خیزران زده‎اند

دوباره در پی تزویر و فتنه قرآن را
فکنده‎اند اگر باز بر سنان زده‎اند

تنوره می کشد ابلیس کو فریشته ای
عجب ! چه باز شده ؟ قفل بر جنان زده‎اند؟

گرفته دیهیم این دیو آن چنان که بر او
سران عالم سرها بر آستان زده‎اند

چنان فسونی پیچیده در جهان که به رخ
نقاب رنگ یلان از پی یلان زده‎اند

پری گرفته مگر خلق را که از سر جهل
تمام ، هستی شان را مُقامران زده‎اند

نخیله لعن کند اهل قبله را امروز
که شاخه های امامت چنو خزان زده‎اند

الا امام زمان ، غزه را زخون دریاب
که باز خیبریان تیغ کین عیان زده‎اند

دل رحیم تو خود می کند نظاره ولی
امان گسیخت زمن بس که بی امان زده‎اند

نتابم این که نگویم سیاهکاری شان
که نوک خنجر غم را به استخوان زده‎اند

طلسم سامریان از چه رو نمی شکند ؟
چه کور و پر گره آن را دمندگان زده‎اند

ببین به دشت بلا تازه شد ز کین یهود
هر آن چه حرمله و خولی و سنان زده‎اند

ز پاره های تن کودکان غرقه به خون
چه لطمه ها به سر و رو فرشتگان زده‎اند

چه ضجه ها که ذراری انبیا دارند
چه ناله ها که حواری در آسمان زده‎اند

چه گیسوان پریشان گرفته حلیه ز خون
چه زخم ها که به صد ابروی کمان زده‎اند

حصار غزه قرق کرده‎اند تا پشه ای
به صید عنقا خیزد ، چه در گمان زده‎اند؟

در این مغاره‎ی مظلوم و خسته قاف به قاف
هزار آینه سیمرغ آشیان زده‎اند

چه مادران غیوری که نعش کودک خویش
چو تیر غیب به نفرین کوفیان زده‎اند

عدو نبرده به پیروزی از قتال رهی
مگر به فتنه که در ظن این و آن زده‎اند

به جای مرکاوا با تانک کاغذی هر روز
گلوله های خبر را به هر کران زده‎اند

که ما دفاع زخود می کنیم لیک حماس
به گرد مأمن خود سنگر از زنان زده‎اند

زمان زمان غریبی است یا امام زمان
بیا که نوبتی آخر الزمان زده‎اند

به هر طرف که نظر می کنی یکی خنزیر
نشسته ، سکه بر او صاحبِ قران زده‎اند

و هر کجا که پری رو فرشته خویی هست
هزار سندی شاهک نگاهبان زده‎اند

به جای داد ز بیدادخوارگان زمین
هزار مجمع و شورا و سازمان زده‎اند

به پای مورچه‎ی پیر سازمان ملل
چه ظن خیر که پیلان دمان به جان زده‎اند

ز موش کور حقوق بشر چه خیر کزو
مترسکی  به دو کَه کیسه دیده بان زده‎اند

برای کشتن یک تن دو تُن مهمات و
برای گرسِنِگان بیلبُرد نان زده‎اند

زمان زمان غریبی است یا  امام زمان
بیا که نوبتی آخر الزمان زده‎اند

بیا نه بوذر و عمارم و نه سلمان لیک
ز بیم سرکشی ام طرفه داستان زده‎اند

چرا نه اذن جهادم دهد ولی فقیه
چرا نه ؟ کاین همه رهزن به کاروان زده‎اند

قسم به صولت عباسی ات که رحمی کن
به استغاثه‎ی طفلان که بس فغان زده‎اند ،

ز چشم عرش چو خون می چکند فوج ملک
چو اختران که به دامان کهکشان زده‎اند

 

«غده بدخیم»

 غزلی از شاعر شناخته شده کشورمان عباس احمدی


ای قوم - جسارت نشود-  دیرزمانی است
از غیرت و از عشق نه نامی نه نشانی است

تیتر یکِ اخبار، حماس است و حماسه
یک جنگ جهانی که پسِ جام جهانی است
            
اما نه جهان عرب آبستن خشم است
نه می پَرد از خواب، اروپای اومانیست

ای غزه برای تو جز افسوس نداریم
با این همه غمخوار چه جای نگرانی است؟

 مصری که فشرده است گلوگاه رفح راه
ایران عزیزی که سرش گرمِ گرانی است
 
یا شام و عراقی که پس از یورش داعش
جولانگه آن لشگر سفیانی جانی است

رسم الخط امروز تو خون است و گلوله
نه گویش عِبری و نه خط سُریانی است

 در سفره تان نانی اگر نیست، خدا هست
در خانه ما رونق اگر هست صفا نیست

سد بسته ای امروز به هرزآبه صهیون
تقدیر تو سنگی است که در دست جوانی است


شادیم به این مژده که آن پیر به ما داد:
این غده بدخیم شدیدا" سرطانی است

 

«ملتِ مظلوم»

غزلی از شاعر توانای سرزمینمان آقای مهدی جهاندار. از مهدی جهاندار پیش از این هم شعری در پرونده ادبیات مقاومت کار کرده بودیم.

 

از غزّه گذشتیم و رسیدیم به حیفا
ما را غم صبرا و شتیلاست، حریفا!

نامرد حریفی تو و یکروز می افتی
در پای زن و کودک ما خوار و خفیفا

جز کشتن و خونریزی و آشوب چه کردی
یا ایّها الانسان که جعلناکَ خلیفا

شیطان بزرگ از مکَر الله چه دانی
تو کانَ ضعیفایی و او کانَ لطیفا

یکروز می آید که در آن بیت مقدّس
یاران به نمازند ردیفاَ به ردیفا

در باد تکان می خورد و بیرق مَهدی است
دیناً قیَماً ملّةَ مظلومَ حنیفا


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • دومین خشاب شعر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: